Chaartaar Hendeseh
هر گوشی از شور آواز من پیدا می شود قصیده ی تو
نور باور پرواز تا به ناکجا تابید شد به جان ز دیده ی تو
طلوع نگاه شروع شراب از مختصات نار توست
ایمان من در حلقه ی هندسه ی اندام توست
نامت از ازل شکفته بر لب
نقره می زند رخ تو بر شب
کاش این ماجرا به سر نیاد
شاهی بی گمان به مسند دل
نجوا میکنی امید ساحل
کاش این ماجرا به سر نیاید
ببار ای ابر می اندود من مستانه ام کن
بسوزان ریشه ها از بیخ و بن دیوانه ام کن
چو رودی بر روانم شو روان ای دولت شب
بکن تن را ز من من را ز جان جانانه ام کن