Ebi Lalehzaar
[قسمت 1]
همین فردا باید برم لاله زار
دلم واسه حال و هواش لک زده
حالا شیرِ رو کاشی کاری دیگه
لابد پیر شده حتما عینک زده
لابد بچه ها توی پس کوچه هاش
بازم فیلمای جفتی طاق میزنن
نئونهای رو سردرِ سینما
هنوز مثل رنگین کمون روشنن
هنوز تو تئاترای اونجا میشه
نشست و پییِسهای بی پرده دید
میشه گاهی وقتا توی کافه هاش
صدای خوشِ شاملو رو شنید
میدونم که تو دودِ اون کافه ها
هنوز پچ پچِ مُردنِ تختیه
هنوزم یکی داره جار میزنه
که چهارشنبه ها روز خوشبختیه
[همخوان]
نگو راه دوره نگو چاره نیست
چمدونِ دلتنگیامو بیار
نگو اون خیابون دیگه دود شد
همین فردا باید برم لاله زار
مگه میشه رؤیا رو از ما گرفت؟
مگه میشه این آرزوها رو کشت؟
گذشته گذشته ولی بعد از این
نگو میشه آیندهی ما رو کشت
[قسمت 2]
همین فردا باید برم لاله زار
جوونیم توی اون خیابون گذشت
همه عمرمون توی آتیش بود
کی گفته کی گفته که آسون گذشت؟
کی گفته کسی ما رو مثل یه مشق
توی دفتر روزگار خط نزد؟
کی گفته یه تقویمِ نفرین شده
به دنیای ما رنگِ وحشت نزد؟
منو از دل اون خیابون بپرس
منو از همون خاطراتِ عزیز
از اون روزگاری که خوشبختی رو
میشد دید تو یه استکان روی میز
منو از صدای پر از سرخوشیم
تو قبل از هجومِ شب و عربده
منو از همون لاله زاری بپرس
که دل واسهی دیدنش لک زده
[همخوان]
نگو راه دوره نگو چاره نیست
چمدونِ دلتنگیامو بیار
نگو اون خیابون دیگه دود شد
همین فردا باید برم لاله زار
مگه میشه رؤیا رو از ما گرفت؟
مگه میشه این آرزوها رو کشت؟
گذشته گذشته ولی بعد از این
نگو میشه آیندهی ما رو کشت