Ali Sorena Tark
؛[قسمت اول]؛
منو تو هر دو تو اسارتیم
من اسیر یه سر تو اسیر یه دست
منو تو هر دو بدون تصمیم
من و تو هر دو حاضر تقدیر
دل به من نبند من یه روزی تو بادم
یه روز زیر شونه ام
یه روزی آزادم
تقدیرم این بود نگاهم کنی
هی بلند شم و تو کوتاهم کنی
کندی نکن کار تو بریدن ِ
نترس کار من دوباره روییدنِ
اگه نبری و دم از جنگ بزنی
شاید یه گوشه تو انبار زنگ بزنی
این منم یه آه زندونیِ سر
یه روز سیاه یه روز سفید یه روز مرگ
صدای دستای آهنیت رسید به گوشم
وقتی اومدم بیرون از زیر تل سر..
؛[همخوان]؛
آزادی چه بی تضمینی
تو این سلولای تو در توی بیماریا
زندونیا زندون بان زندونیای زندون بان زندونیان
آخ آزادی بی تضمینی
تو این سلولای تو در توی بیماریا
زندونیا زندون بان زندونیای زندون بان زندونیان
؛[قسمت دوم]؛
زیر تل کنار باقیِ موها تو آرامش الکی چروکیدم
دستام سپر سرم شده بود اما زیر این سنگر دروغی پوسیدم
من یه تار مو پر از ترک مورفین تل
تن به حقیقت فردا قیچی دادم
تویی همون قیچی خسته از بریدن
پر از فریاد نمی خوام قیچی باشم
منو تو هر دو تو اسارتیم
منو تو هر دو زخمیِ عادتیم
شاید با بریدنات بیمه شم
توی آینه ی تکرارت دیده شم
اما واسه من یه راه دیگه هست
شاید سقوط شاید ریزشم
این سقوط آغاز آزادیِ
باید بتونم بیخیال این ریشه شم
یا که توی دست باد مسموم نیفتم
آخ که رهایی حقیقتی نیست
منو تو طبیعتمون مخالف همِ
قرارمون اون جا که طبیعتی نیست
؛[همخوان]؛
آزادی چه بی تضمینی
تو این سلولای تو در توی بیماریا
زندونیا زندون بان زندونیای زندون بان زندونیان
آخ آزادی بی تضمینی
تو این سلولای تو در توی بیماریا
زندونیا زندون بان زندونیای زندون بان زندونیان