Sadegh Bishtar
صبح بود گیج بودم رو به تو چشم باز شد
پوستت میدرخشید مو به تنم راست شد
تنِ لطیفت خیس بود از بارش دیشب
من عزیزت سیر بودم از خواهش بیشتر
منگم هنوزم قرصایه دیروز
ریشه رو گرفتم
ساقه که میسوخت
من یه نشونم یا نشونه تويى
بازندم پی وجدانه پیروز
خالیه اتاقو افکار دورم
من تو مسیر افسانه شدن
فریاد شد سکوت بلند
پاکتایی که مچاله شدن
شاید نباس بی اهمیت بود
به این نگاهایه پر از کمبود
به این همه شاکیو متهمهاش که زبون قاضیو پر از محکوم
اما من همینجام زندگیمم اینجاست
دست بذار رو قلبت این صدایه من بود
تقصیراتو گردن میگیرم
بیا پشته من سنگر بگیر
دست نبر به حسِ لعنتیت
تمامه سهمتو از من بگیر
من با کله شهر صافم
تو روش میشی مشتی آمار کوچیک
برد نباشه باختم نیست که
راه حله لباسه مشکلو پوشید
دلت گرفته توام عینه من روانی
تو این همین حوالی میرسم به داد اهالی
رو زمینی یا هوایی تو شبیهمی یا سوایی
تو پیاده یا سواری د بیرحم پس کجایی
خاطراتم پرید جز یه جایه عجیب
یه جایی که هنوز توشم
یه حسی خوبی که تپید
کل دنیام عکسه تو قاب
قاب پنجره ماشینو رام
رام به سمت لمس یه بام
بام یه جاست که خالیه جام