Sadegh Bordani Nist
؛[قسمت 1]؛
بسپار پروازو به خاطر حتی اگر که پرنده مردنی نیست
باش برنده پیش خودت توی لحظه ای که بازی بردنی نیست
تو قاب عکسشون عکس بکش
شکل خوب میاد سخت بچش
با دستات به دستام دست بکش
شاید که خطاش یه حرفی زد
رفیق من هرگز نشو اون بازنده ای که دستاش رو بود
عزیز من هرگز نشو اون شجاعتی که توش حرف از خون بود
بزرگ من همیشه بمون همیشه همون که واسم کوه بود
این قدیما الان من بود تو جایی که باید حتما اون بود
این شروع تازه ای بود باید همیشه راضی میموند
سنگ رو سنگ بند نمیشد احساس فقط سادگی بود
کاری که کردیو همیشگی کن بیرون زدی از مسیر بیخود
ساختی یه جهانی عجیب و بی بت زنجیرات میشن نحیف و بی قطر
رو دو پای اعتقاداتش ایستاد
اون که به اون انشای ساده بیست داد
اون که بیخود با اشکای تو اشک ریخت
اون منی که بیشتر از تو تورو میشناخت
؛[قسمت 2]؛
زخماشو با الکل شست رفت آروم یه گوشه نشست
دستاشو به دست اون دادو بست کولشو سمت بهشت
سرش رو شونه خداش بود نیمه ی دیگه بطریو خورد
لبخند زد رو به خداش گفت متنفرم از بازیو برد
عشقی هنوز تو جهانش بود این تنها دلیل جهادش بود
برا پیروزی آفریدنش شکست ندادن مرامش بود
همون چهره ی پشت پرده که همیشه خوبی نمایش بود
دوست نداشتی بالا ببینیش اما اون قله حلالش بود
میلیون ها روح تو یه جسم فقط خدا بود مونسش
دنبال یه صلح تو دلش خیلی دور بود دور بود حسش
درست توی اعماق تو بالای کوه یه فریاد پُر
داره میگه آزادم من موج بلند شد تو دریای نور
ولی به هرحال میبخشمت اگه غروری ساختی که شکستت
اگه کشیدی مرزارو دور ماها واسه فرار یه گوشه نشستنت
تو هم ببخش اگر که من خوب بودم اینجا پیش بدیت
کهکشان تو چشمای ماست موندنی باش واسه همه زمین